BIAK PINK

❤BIAK PINK🖤

آتش فشان✨🌙✨

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 06:01 ·

 

 

 

 

 

آتشفشان ساکوراجیما در ژاپن یکی از فعال ترین آتشفشان های جهانه.

یکی از عکاس‌های رویترز هنگام تماشای گداخته‌های آتش متوجه میشه رعد و برق در راهه. آماده میشه و عکسی از لحظه برخورد صاعقه با دهانه‌ی آتشفشان ثبت می‌کنه! 

🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎

این عکس‌ از لحاظ فنی خیلی ارزشمنده چون متوسط زمان ​​برخورد صاعقه با زمین حدود 30 میکروثانیه یا 0.000030 ثانیه طول می کشه و این عکاس هم ماهر بوده هم خوش شانس!

جدای از اینها به عکس که نگاه میکنی انگار آسمون و زمین دارند باهم جنگ می‌کنند! خیلی محشره

💮🌻💮🌻💮🌻💮🌻

زبان انگليسي 😊🌆

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:57 ·

میوه ها🍎🌺

میوه:Fruit🍉🍓🍒

سیب:Apple🍎

پرتقال :Orange🍊

لیموترش :Lemon🍋

موز:Banana🍌

انگور:Grapes🍇

گلابی:Pear🍐

هلو: Peach🍑

گیلاس:Cherry🍒

توت فرنگی :Strawberry🍓

آناناس :pineapple🍍

کیوی:KiWi🥝

نارگیل :Coconut🥥

سبزیجات :vegetables🥔🍅🥦🥬

کاهو:Lettuce🥬

برآکلی: Broccoli🥦

هویج:Carrot🥕

خیار:Cucumber🥒

گوجه‌فرنگی :Tomato🍅

فلفل تند:chili pepper🌶️

سیب زمینی :Potato🥔

ذرت:Corn🌽

قارچ :Mushroom🍄

-----------------------

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

دختران امروز🌹

🔺🔻خونه🔺🔻

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:54 ·

💕💕

خونه محل آرامش است نه تسويه حساب هاي شخصي!

هرگز کودکتان را با جمله‌ی برسیم خونه حسابتو میرسم، تهدید نکنید! 

خانه برای فرزندتان باید محل امنیت و آرامش باشد.

🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃

شهادت🖤 ⃢🏴

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:51 ·

┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄

سلام بر مردی که چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت…

کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود و از مدینه تا سامرا، نور و روشنایی ریخته بود.

🖤شهادت جانسوز امام هادی (ع) تسلیت باد🖤

ذکر ها✏️😊

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:47 ·

👌ذکرها سه دسته هستن :

 

✅یه دسته پاک کننده اند

گناه و زشتی رو پاک میکنن

مثل : «استغفرالله»

 

✅یه دسته مدادند

برامون حسنه مینویسند

مثل : «الحمدلله»،«سبحان الله» ،«لااله الاالله»

 

✅و اما یه ذکری هست

که هم پاک کنه و هم مداده ،

گناهان را پاک میکنه بجاش حسنات مینویسه!!..

و آن :

صلوات بر محمد و آل محمد

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸

 

معرفی🌻🌷

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:19 ·

کتاب🦋 ⃢🍎

 

کتاب کتاب کلی کتاب

😊😊😊😊

امروزم میخوام یه کتاب دیگه بهتون معرفی کنم... 

اسمش هست.... ✏️ ⃟ 📎

 

گروه ۵+۱

🌺🍉🌺🍉🌺🍉🌺

نویسنده: فرهاد حسن زاده

تصویر گر: زینب حسینی

ناشر: افق

🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼

مجموعه شش جلدی ( گروه ۵+۱) 

داستان دردسر ساز هایی همسن شماست

که ماجرا های زیادی رو باهم پشت سر میگذارند. 

به من اعتماد کنید! این کتاب معرکه است🙀❣️

 

༺༽وداع عاشقی༼༻

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:10 ·

#_قسمت_شانزدهم🌸🧸

اران اخم کوتاهی کرد و چند قدم نزدیکم اومد.

آران : چی شده سارگل؟

يه پوزخند زدم که از چشمش دور نموند.

حلقه رو سمتش گرفتم.

_به دست شبنم بیشتر میاد.

همه‌ی پرستارای اتاق عمل به من و اران نگاه میکردن.

آران : این کارا چیه سارگل؟

یکی از پرستارا نزدیک آران شد.

پرستار : ببخشید دکتر میتونم کمکتون کنم؟

آران با عصبانیت برگشت و بهش نگاه کرد.

آران : نع. بفرمایید سرکارتون.

آران دستمو گرفت و با خودش برد تو اتاق.

در اتاق و بست و پاهاشو به عرض شونه باز کرد و دست به سینه و با جدّیت تو چشام ثابت موند.

آران : حلقه رو جلوی من گرفتی که چی؟ معنیه این کاراتو نمی‌فهمم.

_عه؟ که نمیفهمی؟ ولی من خوب میفهمم. امروز مامانت تماس گرفت.

گفت که آران دیگه به سارگل فکر نمیکنه و از وقتی دخترخالش برگشته ایران فکرش درگیره اونه.

به نظرم آران و سارگل به درد هم نمیخورن.

آران و سارگل به درد هم نمیخورن.

آره. این حرفا رو گفت.

آران : چی این حرفا رو گفت و تو هم باور کردی؟

_میخوای باور نکنم؟

سرشو به چپ و راست تکون داد. چند قدم نزدیکم اومد. نفسش تو صورتم می‌خورد. یه حالی شدم.

سرمو پایین انداختم.

آران : باور نمیکنم که باور کردی. لعنتی تو میدونی روز و شب شدی فکرم؟!؟؟ میدونی به خاطر تو تمرکز ندارم؟ سارگل. من حتی یه ثانیه هم به شبنم فکر نمی‌کنم.

_ولی مامانت یه چیزه دیگه میگه. میگه فردا شب قراره برین خواستگاری و شونمو بالا انداختم و ادامه دادم البته اینا همه گفته های مادر گرامیتونه.

میگم عروسیتون چه روزیه؟ منم دعوتم؟

 

آران : من از این چشما نمیتونم دل بکنم. از این حرارت قلبم نمیتونم بگذرم. 

تو تمام عشق منی. تمام وجودم. اما اگه نمیخوای بریم باید هر دومون محکم باشیم و به هم اعتماد کنیم. 

_اما من.... 

دستشو روی لبم گذاشت. 

آران : چیزی نگو. 

سوئیچ ماشین و سمتم گرفت. 

آران : برو تو ماشین بشین. الان میام. 

سوئیچ و گرفتم و با عصبانیت تو ماشین نشستم. 

آران داشت از خیابون رد میشد. از بس ذهنم این روزا مشغول بود که تا حالا نتونسته بودم به این خوبی آران و برانداز کنم. 

يه پیراهن زرشکی چسب و شلوار مشکی. 

یقه‌ی باز و آستینی که مثل همیشه بالا زده شده و به ساعتش نگاه میکنه. اخم همیشگی روی صورتش جذاب ترش می‌کرد.

اما نگاهمو ازش گرفتم و به بیرون خیره شدم.... 

#ادامه_دارد...🌻

صبح بخیر👒🦋

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:07 ·

سحر با باد میگفتم حدیث آرزو مندی🍎🦋

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی🍎🦋

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است🍎🦋

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی🍎🦋

---------------

😊صبح بخیر😊

مایکت😊🧸🌼

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 06:03 ·

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

با نصب «مایکت»، بازی‌ها و برنامه‌های کاربردی مورد نیاز خود را آسان‌تر پیدا کنید، آن‌ها را با ترافیک نیم‌بها نصب کنید، و سریع‌تر به‌روزرسانی نمایید. 

مایکت تمام اپلیکیشن‌ها را به دقت بررسی می‌کند، پس خیالتان از امنیت آن‌ها و سازگاری با گوشی راحت باشد. 

 

دریافت از: 

 https://myket.ir

 

『🔥مایکت🔥』

یکی از بهترین برنامه های دسترسی به 

برنامه های دیگر است. 

در این پست نسخه اصلی و بروز آن 

در خدمت شما قرار گرفته شده است. 

🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂

دختران امروز🌹

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

ادیت📌🌻 ⃟ ❤

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 06:00 ·

https://play.google.com/store/apps/details?id=com.camerasideas.instashot

 

لینک برنامه🙂👆🏻

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

یکی از بهترین برنامه ها در زمینه ادیت فیلم و عکس برنامه اینشات است. 

• بیشتر ویژگی های این برنامه بصورت رایگان در اختیار شما قرار گرفته شده است🌼🐰

• دارای زبان فارسی است🌼🐰

• بهترین برنامه در ادیت هر ۲ زمینه عکس و فیلم🌼🐰

 

 

دختران امروز🌹

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

 

 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌻❤🌻 ⃟🌸 ⃟🐰🌸 ⃟🌸 ⃟🌸

رمان وداع عاشقی🦋 ⃢🌈

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 05:53 ·

#وداع_عاشقــی😍

#_رمان❤

#_قسمت_پانزدهم🌹😊

سمت اتاق رست قدم برداشتم و شبیه دزدا از بیمارستان زدم بیرون.

رسیدم خونه و از خستگیه زیاد مستقیم روی کاناپه پلاس شدم.

مامان : وا؟ نه سلامی! نه علیکی! قیافتم که شبیه گچ شده.

همین طور که چشمامو بسته بودم یه سلام بی جونی دادم و خوابیدم...

با صدای مامانم که داشت با تلفن صحبت می‌کرد از خواب بیدار شدم.

حدس میزدم داشت با منیژه خانوم صحبت می‌کرد. یعنی مامان آران داشت چی میگفت؟

شونه ای بالا انداختم و سمت اتاقم رفتم. یه پیراهن مردونه‌ی سفید با یه شلوار صورتی پوشیدم و موهامو آزاد رها کردم.

دستی به شکمم کشیدم. دیگه غر غرش شروع شده بود.

رفتم تو آشپزخونه و یه ناخونک کوچیکی به کبابای مامان که آماده بود زدم.

مامان : به به. دختر خواب آلوی من بیدار شد. ما ناهارمونو خوردیم. بابات نذاشت بیدارت کنم.

_آهان. باشه. دیگه داشتم از گشنگی میمردم.

راستی مامان؟ کی زنگ زده بود؟

مامان : چیزه... خاله طوبی...

_مامان. من که خر نیستم. منیژه خانوم بود. چی میگفت؟!؟

مامان : تو که بهتر از من همه چیز و میدونی دیگه واسه چی میپرسی؟

_من که تو گوشی تلفن نبودم ببینم بین شما چی رد و بدل میشد که.

مامان : آهان پس فضولیت گل کرده.

_آره دیگه.

مامان : خب سارگل. بعدا دربارش باهات صحبت میکنم.

_چی شده؟ چرا طفره میری مامان؟!! بگو. همین الان میخوام بشنوم.

مامان : گیر سه پیچ دادیا. غذاتو بخور.

_باشه. الان خودم به منیژه خانوم زنگ میزنم میپرسم.

مامان : این کله شق بازیا چیه؟ بشین الان برات توضیح میدم.

چهره‌ی حق به جانب گرفتم و منتظرش بودم تا حرف بزنه.

مامان : خب سارگل جان. تو نبايد شکست بخوری. تو خیلی قوی تر از این حرفایی.

منیژه خانوم میگه آران دخترخالشو دوست داره. دیگه به تو فکر نمیکنه. میگه تو و آران به درد هم نمیخورین.

با این حرفش انگار سطل آب سرد روم ریختن.

میدونستم آران شبنمو دوست داره.

با عصبانیت رفتم تو اتاق و یه مانتوی بلند آبی که کمربند نازک مشکی داشت و سر آستینش پف کرده بود تا زانو پوشیدم و یه روسریه قواره کوتاه آبی و با یه شلوار مشکی انتخاب کردم.

از خونه زدم بیرون.

تو ماشین فقط به این فکر میکردم که به آران چی بگم. حلقه نامزدیمونو برداشتم.

رسیدم بيمارستان.

قدم های استوار و محکمی بر می‌داشتم.

چون‌ شیفتم نبود، خیلیا با تعجب بهم نگاه میکردن.

سمت پذیرش رفتم. خانوم شاکری با لبخند سلام کرد.

_خسته نباشی خانوم شکاری. دکتر افشار و نديدین؟

شاکری : چرا عزیزم. فعلا عمل داره. 3_4 ساعت دیگه عملش تموم میشه.باهاش کاری داری؟

_آره. باید به خودش بگم.

شاکری : راستی امروز خیلی خوشگل شدیا.

يه لبخند کمرنگی زدم و رو یکی از صندلی های نزدیک اتاق عمل نشستم.

بعد از 4 ساعت عمل تموم شد.

آران از اتاق عمل اومد بیرون. تا منو دید شوکه برگشت و چشمام خیره موند.....

#ادامه_دارد...🌻

 

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

موفقیت😊 ⃟ ❤

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 05:46 ·

یه نگاه به اطرافت کن! آره آره همین الان... 

دور و برت رو میبینی؟ وسایلا... خونه... درختا... ابرا... 

همه ی اینا رو میبینی اما یه چیز رو نمی بینی... 😕🌸

میخوای بدونی چیه؟ 🍎🦋

خب معلومه موفقیت!! 

چطور؟ 🤔

بگذارید یه مثال ساده بزنم😊🌻❤

شما همیشه دوستتون رو میبینید و دوستتون هم شما رو... غیر از اینه؟ نه

خب اگه شما داخل مسابقه ریاضی مقام بیارید و دوستتون مقام نیاره کی موفق شده؟ خب شما دیگه😊

یا برعکس

دیدین میگن مرغ همسایه غاز است. 

دقیقا یه جای موفقیت و موفق شدن هم به همین بر میگرده😊🦋

من تا الان بهش اعتقاد نداشتما اما دیروز فهمیدم چقدررررررر دارم اشتباه فکر میکنم😔🌸

 

🌸❤🌻بقیه مطلب داخل پستای دیگه🌻❤🌸

 

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

صبح بخیر🍎 ⃢🦋

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 05:43 ·

 

『 به زیر نم نم باران

دلم از غربت خورشید میگیرد

و روز آفتابی هم

دلم بی تاب ابری تند و باران زاست

خدایا من به دنبال چه میگردم 』

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

سلام صبح بخیر😄

خدایا امروزم مثل هر روز هوامون رو داشته باش🤲🏻

② نوع....🌸❣️

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/25 07:02 ·

داشتم یه کتاب میخوندم...( فرشته نجات که قراره بعد از وداع عاشقی براتون بگذارمش) داخل اون کتاب فقط و فقط فهمیدم که ۲ نوع دوست داشتن داریم🌸✔️

منظورم این ۲ نوعه👇🏻❤

  • کسایی که با هر سختی ای کنار میان تا به کسی که دوسش دارن برسن🧸🌷
  • کسایی که از مسابقه کنار میکشن تا کسی که دوسش دارن راحت زندگی کنه❤🔥🍂میشه گفت خودشون رو فدا میکنن