پیشگیری🦋 ⃟ 🍎
برای پیشگیری از سرماخوردگی در فصل سرما چکار کنیم⁉️🤔
__
جعفری مصرف کنید👇
▫️به دلیل داشتن مقادیر زیادی آهن و ویتامین ث از سرماخوردگی جلوگیری می کند
برای پیشگیری از سرماخوردگی در فصل سرما چکار کنیم⁉️🤔
__
جعفری مصرف کنید👇
▫️به دلیل داشتن مقادیر زیادی آهن و ویتامین ث از سرماخوردگی جلوگیری می کند
آتشفشان ساکوراجیما در ژاپن یکی از فعال ترین آتشفشان های جهانه.
یکی از عکاسهای رویترز هنگام تماشای گداختههای آتش متوجه میشه رعد و برق در راهه. آماده میشه و عکسی از لحظه برخورد صاعقه با دهانهی آتشفشان ثبت میکنه!
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
این عکس از لحاظ فنی خیلی ارزشمنده چون متوسط زمان برخورد صاعقه با زمین حدود 30 میکروثانیه یا 0.000030 ثانیه طول می کشه و این عکاس هم ماهر بوده هم خوش شانس!
جدای از اینها به عکس که نگاه میکنی انگار آسمون و زمین دارند باهم جنگ میکنند! خیلی محشره
💮🌻💮🌻💮🌻💮🌻
میوه ها🍎🌺
میوه:Fruit🍉🍓🍒
سیب:Apple🍎
پرتقال :Orange🍊
لیموترش :Lemon🍋
موز:Banana🍌
انگور:Grapes🍇
گلابی:Pear🍐
هلو: Peach🍑
گیلاس:Cherry🍒
توت فرنگی :Strawberry🍓
آناناس :pineapple🍍
کیوی:KiWi🥝
نارگیل :Coconut🥥
سبزیجات :vegetables🥔🍅🥦🥬
کاهو:Lettuce🥬
برآکلی: Broccoli🥦
هویج:Carrot🥕
خیار:Cucumber🥒
گوجهفرنگی :Tomato🍅
فلفل تند:chili pepper🌶️
سیب زمینی :Potato🥔
ذرت:Corn🌽
قارچ :Mushroom🍄
-----------------------
http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/
دختران امروز🌹
💕💕
خونه محل آرامش است نه تسويه حساب هاي شخصي!
هرگز کودکتان را با جملهی برسیم خونه حسابتو میرسم، تهدید نکنید!
خانه برای فرزندتان باید محل امنیت و آرامش باشد.
🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
سلام بر مردی که چراغ فروزان هدایت بود و یاور و راهنمای همیشه امت…
کتاب دانایی و پارسایی و زهد را به هم درآمیخته بود و از مدینه تا سامرا، نور و روشنایی ریخته بود.
🖤شهادت جانسوز امام هادی (ع) تسلیت باد🖤
👌ذکرها سه دسته هستن :
✅یه دسته پاک کننده اند
گناه و زشتی رو پاک میکنن
مثل : «استغفرالله»
✅یه دسته مدادند
برامون حسنه مینویسند
مثل : «الحمدلله»،«سبحان الله» ،«لااله الاالله»
✅و اما یه ذکری هست
که هم پاک کنه و هم مداده ،
گناهان را پاک میکنه بجاش حسنات مینویسه!!..
و آن :
صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کتاب🦋 ⃢🍎
کتاب کتاب کلی کتاب
😊😊😊😊
امروزم میخوام یه کتاب دیگه بهتون معرفی کنم...
اسمش هست.... ✏️ ⃟ 📎
گروه ۵+۱
🌺🍉🌺🍉🌺🍉🌺
نویسنده: فرهاد حسن زاده
تصویر گر: زینب حسینی
ناشر: افق
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
مجموعه شش جلدی ( گروه ۵+۱)
داستان دردسر ساز هایی همسن شماست
که ماجرا های زیادی رو باهم پشت سر میگذارند.
به من اعتماد کنید! این کتاب معرکه است🙀❣️
#_قسمت_شانزدهم🌸🧸
اران اخم کوتاهی کرد و چند قدم نزدیکم اومد.
آران : چی شده سارگل؟
يه پوزخند زدم که از چشمش دور نموند.
حلقه رو سمتش گرفتم.
_به دست شبنم بیشتر میاد.
همهی پرستارای اتاق عمل به من و اران نگاه میکردن.
آران : این کارا چیه سارگل؟
یکی از پرستارا نزدیک آران شد.
پرستار : ببخشید دکتر میتونم کمکتون کنم؟
آران با عصبانیت برگشت و بهش نگاه کرد.
آران : نع. بفرمایید سرکارتون.
آران دستمو گرفت و با خودش برد تو اتاق.
در اتاق و بست و پاهاشو به عرض شونه باز کرد و دست به سینه و با جدّیت تو چشام ثابت موند.
آران : حلقه رو جلوی من گرفتی که چی؟ معنیه این کاراتو نمیفهمم.
_عه؟ که نمیفهمی؟ ولی من خوب میفهمم. امروز مامانت تماس گرفت.
گفت که آران دیگه به سارگل فکر نمیکنه و از وقتی دخترخالش برگشته ایران فکرش درگیره اونه.
به نظرم آران و سارگل به درد هم نمیخورن.
آران و سارگل به درد هم نمیخورن.
آره. این حرفا رو گفت.
آران : چی این حرفا رو گفت و تو هم باور کردی؟
_میخوای باور نکنم؟
سرشو به چپ و راست تکون داد. چند قدم نزدیکم اومد. نفسش تو صورتم میخورد. یه حالی شدم.
سرمو پایین انداختم.
آران : باور نمیکنم که باور کردی. لعنتی تو میدونی روز و شب شدی فکرم؟!؟؟ میدونی به خاطر تو تمرکز ندارم؟ سارگل. من حتی یه ثانیه هم به شبنم فکر نمیکنم.
_ولی مامانت یه چیزه دیگه میگه. میگه فردا شب قراره برین خواستگاری و شونمو بالا انداختم و ادامه دادم البته اینا همه گفته های مادر گرامیتونه.
میگم عروسیتون چه روزیه؟ منم دعوتم؟
آران : من از این چشما نمیتونم دل بکنم. از این حرارت قلبم نمیتونم بگذرم.
تو تمام عشق منی. تمام وجودم. اما اگه نمیخوای بریم باید هر دومون محکم باشیم و به هم اعتماد کنیم.
_اما من....
دستشو روی لبم گذاشت.
آران : چیزی نگو.
سوئیچ ماشین و سمتم گرفت.
آران : برو تو ماشین بشین. الان میام.
سوئیچ و گرفتم و با عصبانیت تو ماشین نشستم.
آران داشت از خیابون رد میشد. از بس ذهنم این روزا مشغول بود که تا حالا نتونسته بودم به این خوبی آران و برانداز کنم.
يه پیراهن زرشکی چسب و شلوار مشکی.
یقهی باز و آستینی که مثل همیشه بالا زده شده و به ساعتش نگاه میکنه. اخم همیشگی روی صورتش جذاب ترش میکرد.
اما نگاهمو ازش گرفتم و به بیرون خیره شدم....
#ادامه_دارد...🌻
سحر با باد میگفتم حدیث آرزو مندی🍎🦋
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی🍎🦋
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است🍎🦋
بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی🍎🦋
---------------
😊صبح بخیر😊
من میرم بعد میام فعلا بای😘😘
هر کی نویسنده بشه آدرس وبش رو میگذارم تو وب😄🍎
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
با نصب «مایکت»، بازیها و برنامههای کاربردی مورد نیاز خود را آسانتر پیدا کنید، آنها را با ترافیک نیمبها نصب کنید، و سریعتر بهروزرسانی نمایید.
مایکت تمام اپلیکیشنها را به دقت بررسی میکند، پس خیالتان از امنیت آنها و سازگاری با گوشی راحت باشد.
دریافت از:
https://myket.ir
『🔥مایکت🔥』
یکی از بهترین برنامه های دسترسی به
برنامه های دیگر است.
در این پست نسخه اصلی و بروز آن
در خدمت شما قرار گرفته شده است.
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
دختران امروز🌹
http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/
https://play.google.com/store/apps/details?id=com.camerasideas.instashot
لینک برنامه🙂👆🏻
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یکی از بهترین برنامه ها در زمینه ادیت فیلم و عکس برنامه اینشات است.
• بیشتر ویژگی های این برنامه بصورت رایگان در اختیار شما قرار گرفته شده است🌼🐰
• دارای زبان فارسی است🌼🐰
• بهترین برنامه در ادیت هر ۲ زمینه عکس و فیلم🌼🐰
دختران امروز🌹
http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/
⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌻❤🌻 ⃟🌸 ⃟🐰🌸 ⃟🌸 ⃟🌸
حروف الفبا
اِی ﴿ آ ـ اَ ﴾ A a
🦋🍎
🍑❥مثال : Apple \ سیب 🇱🇷 ⃟ 🇬🇧
#وداع_عاشقــی
#_رمان
#_قسمت_پانزدهم
سمت اتاق رست قدم برداشتم و شبیه دزدا از بیمارستان زدم بیرون.
رسیدم خونه و از خستگیه زیاد مستقیم روی کاناپه پلاس شدم.
مامان : وا؟ نه سلامی! نه علیکی! قیافتم که شبیه گچ شده.
همین طور که چشمامو بسته بودم یه سلام بی جونی دادم و خوابیدم...
با صدای مامانم که داشت با تلفن صحبت میکرد از خواب بیدار شدم.
حدس میزدم داشت با منیژه خانوم صحبت میکرد. یعنی مامان آران داشت چی میگفت؟
شونه ای بالا انداختم و سمت اتاقم رفتم. یه پیراهن مردونهی سفید با یه شلوار صورتی پوشیدم و موهامو آزاد رها کردم.
دستی به شکمم کشیدم. دیگه غر غرش شروع شده بود.
رفتم تو آشپزخونه و یه ناخونک کوچیکی به کبابای مامان که آماده بود زدم.
مامان : به به. دختر خواب آلوی من بیدار شد. ما ناهارمونو خوردیم. بابات نذاشت بیدارت کنم.
_آهان. باشه. دیگه داشتم از گشنگی میمردم.
راستی مامان؟ کی زنگ زده بود؟
مامان : چیزه... خاله طوبی...
_مامان. من که خر نیستم. منیژه خانوم بود. چی میگفت؟!؟
مامان : تو که بهتر از من همه چیز و میدونی دیگه واسه چی میپرسی؟
_من که تو گوشی تلفن نبودم ببینم بین شما چی رد و بدل میشد که.
مامان : آهان پس فضولیت گل کرده.
_آره دیگه.
مامان : خب سارگل. بعدا دربارش باهات صحبت میکنم.
_چی شده؟ چرا طفره میری مامان؟!! بگو. همین الان میخوام بشنوم.
مامان : گیر سه پیچ دادیا. غذاتو بخور.
_باشه. الان خودم به منیژه خانوم زنگ میزنم میپرسم.
مامان : این کله شق بازیا چیه؟ بشین الان برات توضیح میدم.
چهرهی حق به جانب گرفتم و منتظرش بودم تا حرف بزنه.
مامان : خب سارگل جان. تو نبايد شکست بخوری. تو خیلی قوی تر از این حرفایی.
منیژه خانوم میگه آران دخترخالشو دوست داره. دیگه به تو فکر نمیکنه. میگه تو و آران به درد هم نمیخورین.
با این حرفش انگار سطل آب سرد روم ریختن.
میدونستم آران شبنمو دوست داره.
با عصبانیت رفتم تو اتاق و یه مانتوی بلند آبی که کمربند نازک مشکی داشت و سر آستینش پف کرده بود تا زانو پوشیدم و یه روسریه قواره کوتاه آبی و با یه شلوار مشکی انتخاب کردم.
از خونه زدم بیرون.
تو ماشین فقط به این فکر میکردم که به آران چی بگم. حلقه نامزدیمونو برداشتم.
رسیدم بيمارستان.
قدم های استوار و محکمی بر میداشتم.
چون شیفتم نبود، خیلیا با تعجب بهم نگاه میکردن.
سمت پذیرش رفتم. خانوم شاکری با لبخند سلام کرد.
_خسته نباشی خانوم شکاری. دکتر افشار و نديدین؟
شاکری : چرا عزیزم. فعلا عمل داره. 3_4 ساعت دیگه عملش تموم میشه.باهاش کاری داری؟
_آره. باید به خودش بگم.
شاکری : راستی امروز خیلی خوشگل شدیا.
يه لبخند کمرنگی زدم و رو یکی از صندلی های نزدیک اتاق عمل نشستم.
بعد از 4 ساعت عمل تموم شد.
آران از اتاق عمل اومد بیرون. تا منو دید شوکه برگشت و چشمام خیره موند.....
#ادامه_دارد...🌻
خبرررررررر
نویسنده لازمم🌻🍑
هر کی میخواد بشه تو همین پست بگه❣️🌷🌈
یه نگاه به اطرافت کن! آره آره همین الان...
دور و برت رو میبینی؟ وسایلا... خونه... درختا... ابرا...
همه ی اینا رو میبینی اما یه چیز رو نمی بینی... 😕🌸
میخوای بدونی چیه؟ 🍎🦋
خب معلومه موفقیت!!
چطور؟ 🤔
بگذارید یه مثال ساده بزنم😊🌻❤
شما همیشه دوستتون رو میبینید و دوستتون هم شما رو... غیر از اینه؟ نه
خب اگه شما داخل مسابقه ریاضی مقام بیارید و دوستتون مقام نیاره کی موفق شده؟ خب شما دیگه😊
یا برعکس
دیدین میگن مرغ همسایه غاز است.
دقیقا یه جای موفقیت و موفق شدن هم به همین بر میگرده😊🦋
من تا الان بهش اعتقاد نداشتما اما دیروز فهمیدم چقدررررررر دارم اشتباه فکر میکنم😔🌸
🌸❤🌻بقیه مطلب داخل پستای دیگه🌻❤🌸
http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/
『 به زیر نم نم باران
دلم از غربت خورشید میگیرد
و روز آفتابی هم
دلم بی تاب ابری تند و باران زاست
خدایا من به دنبال چه میگردم 』
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام صبح بخیر😄
خدایا امروزم مثل هر روز هوامون رو داشته باش🤲🏻
داشتم یه کتاب میخوندم...( فرشته نجات که قراره بعد از وداع عاشقی براتون بگذارمش) داخل اون کتاب فقط و فقط فهمیدم که ۲ نوع دوست داشتن داریم🌸✔️
منظورم این ۲ نوعه👇🏻❤