BIAK PINK

❤BIAK PINK🖤

صبح بخیر👒🦋

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/27 05:07 ·

سحر با باد میگفتم حدیث آرزو مندی🍎🦋

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی🍎🦋

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است🍎🦋

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی🍎🦋

---------------

😊صبح بخیر😊

مایکت😊🧸🌼

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 06:03 ·

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

با نصب «مایکت»، بازی‌ها و برنامه‌های کاربردی مورد نیاز خود را آسان‌تر پیدا کنید، آن‌ها را با ترافیک نیم‌بها نصب کنید، و سریع‌تر به‌روزرسانی نمایید. 

مایکت تمام اپلیکیشن‌ها را به دقت بررسی می‌کند، پس خیالتان از امنیت آن‌ها و سازگاری با گوشی راحت باشد. 

 

دریافت از: 

 https://myket.ir

 

『🔥مایکت🔥』

یکی از بهترین برنامه های دسترسی به 

برنامه های دیگر است. 

در این پست نسخه اصلی و بروز آن 

در خدمت شما قرار گرفته شده است. 

🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂

دختران امروز🌹

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

ادیت📌🌻 ⃟ ❤

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 06:00 ·

https://play.google.com/store/apps/details?id=com.camerasideas.instashot

 

لینک برنامه🙂👆🏻

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

یکی از بهترین برنامه ها در زمینه ادیت فیلم و عکس برنامه اینشات است. 

• بیشتر ویژگی های این برنامه بصورت رایگان در اختیار شما قرار گرفته شده است🌼🐰

• دارای زبان فارسی است🌼🐰

• بهترین برنامه در ادیت هر ۲ زمینه عکس و فیلم🌼🐰

 

 

دختران امروز🌹

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

 

 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌸 ⃟🌻❤🌻 ⃟🌸 ⃟🐰🌸 ⃟🌸 ⃟🌸

رمان وداع عاشقی🦋 ⃢🌈

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 05:53 ·

#وداع_عاشقــی😍

#_رمان❤

#_قسمت_پانزدهم🌹😊

سمت اتاق رست قدم برداشتم و شبیه دزدا از بیمارستان زدم بیرون.

رسیدم خونه و از خستگیه زیاد مستقیم روی کاناپه پلاس شدم.

مامان : وا؟ نه سلامی! نه علیکی! قیافتم که شبیه گچ شده.

همین طور که چشمامو بسته بودم یه سلام بی جونی دادم و خوابیدم...

با صدای مامانم که داشت با تلفن صحبت می‌کرد از خواب بیدار شدم.

حدس میزدم داشت با منیژه خانوم صحبت می‌کرد. یعنی مامان آران داشت چی میگفت؟

شونه ای بالا انداختم و سمت اتاقم رفتم. یه پیراهن مردونه‌ی سفید با یه شلوار صورتی پوشیدم و موهامو آزاد رها کردم.

دستی به شکمم کشیدم. دیگه غر غرش شروع شده بود.

رفتم تو آشپزخونه و یه ناخونک کوچیکی به کبابای مامان که آماده بود زدم.

مامان : به به. دختر خواب آلوی من بیدار شد. ما ناهارمونو خوردیم. بابات نذاشت بیدارت کنم.

_آهان. باشه. دیگه داشتم از گشنگی میمردم.

راستی مامان؟ کی زنگ زده بود؟

مامان : چیزه... خاله طوبی...

_مامان. من که خر نیستم. منیژه خانوم بود. چی میگفت؟!؟

مامان : تو که بهتر از من همه چیز و میدونی دیگه واسه چی میپرسی؟

_من که تو گوشی تلفن نبودم ببینم بین شما چی رد و بدل میشد که.

مامان : آهان پس فضولیت گل کرده.

_آره دیگه.

مامان : خب سارگل. بعدا دربارش باهات صحبت میکنم.

_چی شده؟ چرا طفره میری مامان؟!! بگو. همین الان میخوام بشنوم.

مامان : گیر سه پیچ دادیا. غذاتو بخور.

_باشه. الان خودم به منیژه خانوم زنگ میزنم میپرسم.

مامان : این کله شق بازیا چیه؟ بشین الان برات توضیح میدم.

چهره‌ی حق به جانب گرفتم و منتظرش بودم تا حرف بزنه.

مامان : خب سارگل جان. تو نبايد شکست بخوری. تو خیلی قوی تر از این حرفایی.

منیژه خانوم میگه آران دخترخالشو دوست داره. دیگه به تو فکر نمیکنه. میگه تو و آران به درد هم نمیخورین.

با این حرفش انگار سطل آب سرد روم ریختن.

میدونستم آران شبنمو دوست داره.

با عصبانیت رفتم تو اتاق و یه مانتوی بلند آبی که کمربند نازک مشکی داشت و سر آستینش پف کرده بود تا زانو پوشیدم و یه روسریه قواره کوتاه آبی و با یه شلوار مشکی انتخاب کردم.

از خونه زدم بیرون.

تو ماشین فقط به این فکر میکردم که به آران چی بگم. حلقه نامزدیمونو برداشتم.

رسیدم بيمارستان.

قدم های استوار و محکمی بر می‌داشتم.

چون‌ شیفتم نبود، خیلیا با تعجب بهم نگاه میکردن.

سمت پذیرش رفتم. خانوم شاکری با لبخند سلام کرد.

_خسته نباشی خانوم شکاری. دکتر افشار و نديدین؟

شاکری : چرا عزیزم. فعلا عمل داره. 3_4 ساعت دیگه عملش تموم میشه.باهاش کاری داری؟

_آره. باید به خودش بگم.

شاکری : راستی امروز خیلی خوشگل شدیا.

يه لبخند کمرنگی زدم و رو یکی از صندلی های نزدیک اتاق عمل نشستم.

بعد از 4 ساعت عمل تموم شد.

آران از اتاق عمل اومد بیرون. تا منو دید شوکه برگشت و چشمام خیره موند.....

#ادامه_دارد...🌻

 

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

موفقیت😊 ⃟ ❤

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 05:46 ·

یه نگاه به اطرافت کن! آره آره همین الان... 

دور و برت رو میبینی؟ وسایلا... خونه... درختا... ابرا... 

همه ی اینا رو میبینی اما یه چیز رو نمی بینی... 😕🌸

میخوای بدونی چیه؟ 🍎🦋

خب معلومه موفقیت!! 

چطور؟ 🤔

بگذارید یه مثال ساده بزنم😊🌻❤

شما همیشه دوستتون رو میبینید و دوستتون هم شما رو... غیر از اینه؟ نه

خب اگه شما داخل مسابقه ریاضی مقام بیارید و دوستتون مقام نیاره کی موفق شده؟ خب شما دیگه😊

یا برعکس

دیدین میگن مرغ همسایه غاز است. 

دقیقا یه جای موفقیت و موفق شدن هم به همین بر میگرده😊🦋

من تا الان بهش اعتقاد نداشتما اما دیروز فهمیدم چقدررررررر دارم اشتباه فکر میکنم😔🌸

 

🌸❤🌻بقیه مطلب داخل پستای دیگه🌻❤🌸

 

http://yddiihjsatsyjklu.blogix.ir/

صبح بخیر🍎 ⃢🦋

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/26 05:43 ·

 

『 به زیر نم نم باران

دلم از غربت خورشید میگیرد

و روز آفتابی هم

دلم بی تاب ابری تند و باران زاست

خدایا من به دنبال چه میگردم 』

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

سلام صبح بخیر😄

خدایا امروزم مثل هر روز هوامون رو داشته باش🤲🏻

② نوع....🌸❣️

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/25 07:02 ·

داشتم یه کتاب میخوندم...( فرشته نجات که قراره بعد از وداع عاشقی براتون بگذارمش) داخل اون کتاب فقط و فقط فهمیدم که ۲ نوع دوست داشتن داریم🌸✔️

منظورم این ۲ نوعه👇🏻❤

  • کسایی که با هر سختی ای کنار میان تا به کسی که دوسش دارن برسن🧸🌷
  • کسایی که از مسابقه کنار میکشن تا کسی که دوسش دارن راحت زندگی کنه❤🔥🍂میشه گفت خودشون رو فدا میکنن

زبان انگليسي📸🧸

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/25 06:57 ·

🌱🌻 عبارات کاربردی در رابطه با "صدا" توی مکالمه ها تمرینشون کنید 😍😚

 

🔎part one - بخش اول

 

🌼ﻟﻄﻔﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖ کنید

🌴Please keep your voice down.

 

🌟 ﺁﺭﺍﻡ ﺗﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻦ، ﻟﻄﻔﺎً 

✨Lower your voice, please.

 

❄️ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨﯽ .

🌛There is no need to raise your voice.

 

🌸 ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻦ .

🍂please speak in a loud voice.

 

💐ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻮ

🌷Please say it out loud.

 

🌿ﭼﺮﺍ ﺻﺪﺍﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟

🌹Why is your voice hoarse/husky?

 

🦋ﺻﺪﺍﯼ زیبایی ﺩﺍﺭﯼ 

 

🐳You have got a beautiful voice.

 

اشــتࢪاڪ گـذاࢪی ڪنید ✨

 

ڪانالمـون ࢪو بـه دوستـان و آشنایاتـون معࢪفی ڪنید 🎡🦋

 

بـࢪتریـن و پࢪ مخاطـب تࢪین ڪانال آمـوزش زبـان انگـلیسی دࢪ شـاد!

 

𝑳𝒆𝒂𝒓𝒏.....🚗......𝑬𝒏𝒈𝒍𝒊𝒔𝒉💖⃢🌸👇🏻😍🌿⃟..͜

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌._ 』⇡↯❥

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

😂جُک😂

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/25 06:51 ·

رفتم داروخونه، میگم باند دارین؟ میگه باند پانسمان؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ باند فرودگاه ! میخوام فرود بیام

😐😐😐😐😐😐

رفتم دارو خونه مى گم حلزون داريد ميگه کرم حلزون؟ ميگم پ ن پ خود حلزون مى خوام بخورم

😐😐😐😐😐😐

رفتم جواب آزمایش زنمو بگیرم ، طرف برگشته میگه مبارکه ! میگم پدر شدم ؟ میگه پَ نَ پَ مادر شدی خودت خبر نداری ! . . .

   😐😐😐😐😐😐

رفتم بهداري امپول بزنم امپولا رو به پرسدار ميدم. پرسداره ميگه تزريق كنم ؟ ميگم پ ن پ بزار دم بكشه روز پنج شنبس خيراتش كنيم صوابش بره واسه رفتگانمون

😂😂😂😂😂😂

رفتم بانک چک نقد کنم ( الان فهمیدین من شر خرم دیگه ) یارو میگه پول نقد بدم ؟؟؟ گفتم پـَ نـَ پـَ پسته بده دور هم حال کنیم

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

رمان وداع عاشقی🌻🌸

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/25 06:47 ·

#وداع_عاشقــی

#_رمان

#_قسمت_چهاردهم

از بدشانسی من این بود که تا صبح شیفت بودم.

اما از این که آران بود حس خوبی داشتم.

دوباره رفتم بخش. خداروشکر آروم و خوب بود.

باید پرونده یه بیمار و برای آران می‌بردم.

با این که دوست نداشتم تو اتاق آران برم اما مجبور شدم. 

با چند تقه به در و اجازه ورود آران وارد اتاق شدم. 

آران تا چهره‌ی درهم منو دید چیزی نگفت. 

صندلی رو کنار کشید و از پشت میز فاصله گرفت. 

قد بلند و چهره‌ی جذاب آران و موهای خوش فرم و خوش حالتش و بوی ادکلن تلخش حالم و بهم ریخت. 

از این که شاید آران با دخترخالش مجبور شه ازدواج کنه قلبم به آتیش کشیده میشد. 

لبخند کوتاهی زدم و تا خواستم در اتاق و باز کنم دستمو گرفت. 

آران : سارگل؟ 

برگشتم و تو چشماش نگاه کردم. 

_بله. 

آران : انتظار جانم رو داشتم. 

دست به سینه ایستاد و هر قدم نزدیکم میشد. منم عقب میرفتم که بالاخره با دیوار برخورد کردم. 

ساعد دشتشو به دیوار تکیه داد و رو صورتم خم شد. 

آران : ببینم؟ تو هنوزم به عشقمون شک داری؟ 

سرمو پایین انداختم و دستمو رو سینش گذاشتم و به عقب هلش دادم. 

آران : حق داری سارگل. بایدم این کار و بکنی. اما باور کن که هیچ عشق و علاقه ای بین منو شبنم نیست. 

_عه؟ اسمش شبنمه؟ 

سرشو به اطراف تکون داد. چشاشو بست و نفسشو با صدا بیرون داد. 

آران : آره. شبنمه. اما... اما سارگل... نکن با من این کار و. من بدون تو نمیتونم حتی نفسم بکشم. 

حتی اگه مادرمم راضی نباشه دستتو میگیرم میبرمت یه جایی که فقط خانوم خودم باشی. 

صداشو بلند تر کرد. 

آران : میفهمی؟ خانوم خودم. 

با صدای بغض مانندی گفتم : آران. 

تا خواستم ادامه‌ی حرفمو بزنم خانوم شاکری با چند تقه به در وارد اتاق شد. 

شاکری : دکتر ببخشید خانومی پایین با شما کار دارن. بگم بیان داخل؟ 

آران که چشماشو ریز کرده بود و با دقت به حرفای خانوم شاکری گوش میداد یه نیم نگاهی به من کرد و با سر گفت که بیان داخل. 

منم داشتم از اتاق خارج میشدم، که با صدای آران متوقف شدم. 

آران : کجا؟ 

_دارم میرم پایین. کار دارم. 

که مادر آران با یه دختری تو چارچوب در ظاهر شدن. 

سلام خشکی بهشون دادم و دیدم همون دختری که نمی‌شناختمش شبنمه. مستقیم تو بغل آران پرید و محکم بوسیدش. 

پوزخندی زدم و گفتم : خسته نباشید دکتر.... افشار.... 

خودمو کنترل کردم تا اشک جلوی چشمامو نگیره. با هر قدمی که برمی‌داشتم به یاد در آغوش کشیدن شبنم تو بغل آران میفتادم. 

رفتم تو اتاق اِستِیشِن و بی صدا اشک ریختم. 

نمیدونم چند دقیقه تو اون حالت بودم که با دستی روی شونم برگشتم. 

آران بود. بی هیچ حرفی تو چشماش خیره شدم. 

با صدایی که از گریه‌ی زیاد گرفته بود گفتم : دوسش داری. 

آران : سسسسسس. دیگه این حرفو تکرار نکن. باشه؟ 

سرمو به چپ وراست تکون دادم. 

_معلوم نیست شبنم خانوم شما چی به مادرتون گفتن که از من متنفر شده. 

آران : برات مهمه؟ یادت باشه. تو فقط برای من مهمی. 

بعد به قلب من اشاره کرد. 

آران : فقط قلب تو توی قلب منه. نه هیچ کس دیگه. 

با صدای پیج که میگفت آقای دکتر افشار به بخش اورژانس یه نفس پر صدایی کرد و با یه چشمک دور شد. 

#ادامه_دارد...🌻

#_رمان

 

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

خبر 😭📸

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/24 17:50 ·

📸*** خبر فــوری - همگي به اشتراک بذاريـد *** 📸

متاسفانه لحظاتی پیش سازمان فضایی ناسا اعلام کرد شهاب سنگ بزرگی به طرف زمین درحال حرکته

گفته میشه تقریبا ۲ ساعت و نیم دیگه با زمین برخورد میکنه

طبق اعلام ناسا درصورت برخورد حدود ۹۵ درصد کره ی زمین از بین میره

هم اکنون با پخش این خبر تمامی پروازها در اروپا لغو شده و در شهرها مردم دچار ترس و وحشت بسیار زیادی هستند

شهاب سنگ Daxter هم اکنون در حال نزدیک شدن به زمین است

جرم این شهاب سنگ عظیم چیزی حدود نصف کره ی زمین است

یا خدا هر چی دعا بلدید بخونید😭

.

.

.

.

این خبرو باور نکنین چون بيكار بودم از خودم درآورم...!

شرمنده اگه ترسوندمتون !😂😂😂😂😐😐😐😐

انگلیسی💯😊

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/24 17:46 ·

جملات زیبای انگلیسی با ترجمه😍

 

🍃🌸♥️یه آدم 𝟏𝟎 برابر جذاب‌تر میشه، 

نه با ظاهرش بلکه با رفتار مهربانانه‌اش، 

با عشق ورزیدنش، با احترام گذاشتنش، راست‌گو بودنش 

و وفاداری‌ ای که از خودش نشون میده♥️🌸🍃

 

🍃🌸♥️𝐀 𝐩𝐞𝐫𝐬𝐨𝐧 𝐛𝐞𝐜𝐨𝐦𝐞𝐬 𝟏𝟎 𝐭𝐢𝐦𝐞𝐬 𝐦𝐨𝐫𝐞 𝐚𝐭𝐭𝐫𝐚𝐜𝐭𝐢𝐯𝐞 𝐧𝐨𝐭 𝐛𝐲 𝐭𝐡𝐞𝐢𝐫 𝐥𝐨𝐨𝐤𝐬 𝐛𝐮𝐭 𝐛𝐲 𝐭𝐡𝐞𝐢𝐫 𝐚𝐜𝐭𝐬 𝐨𝐟 𝐤𝐢𝐧𝐝𝐧𝐞𝐬𝐬, 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐫𝐞𝐬𝐩𝐞𝐜𝐭, 𝐡𝐨𝐧𝐞𝐬𝐭𝐲, 

𝐚𝐧𝐝 𝐥𝐨𝐲𝐚𝐥𝐭𝐲 𝐭𝐡𝐞𝐲 𝐬𝐡𝐨𝐰♥️🌸🍃

#متوسط

 

𝑳𝒆𝒂𝒓𝒏.....🚗......𝑬𝒏𝒈𝒍𝒊𝒔𝒉 ↯💖⃢🌸⊱

😍⃟..͜

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

😂جُک😂

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/24 17:31 ·

3 ساعته برق خونمون رفته خواهر کوچیکم (گودزیلای خانواده!!!!) میگه احتمالا لوله ی برق ترکیده!!!

😂😂😂😂😂😂

3چیزذهن حیف نونارامشغول کرده:

1.وقتی برق میره کجامیره؟

2.چراتخم مرغ فحش نیست ولی تخم سگ فحشه؟

3.استامینوفن ازکجا میدونه ماکجامون دردمی کنه؟

😂😂😂😂😂😂

آب ریزش بینی دارم ، رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت بگیرم . تو عوارض جانبیش نوشته:..سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال درخواب دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه، نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی! ...پشیمون شدم ، میکشم بالا امنیتش بیشتره!!!

😂😂😂😂😂😂

اخطار

یک داستان خیلی خیلی حال به هم زن !

نرید بخونید بعد فش بدید به جوک بازار !

دوتا مردشور بودن هر جنازه‌ای میاوردن شکمشو وا‌ میکردن غذا هاشو میخوردن

یه روز شکم یکیو واز می‌کنن توش ماکارونی‌ بود، مرده شوره به رفیقش میگه من نمیخوام تو بخور

رفیقش میگه چرا توکه ماکارونی‌ خیلی‌ دوس داشتی!!؟

میگه نمیخوام دیگه، رفیقشم همشو میخوره.

بعد که تموم می‌شه میگه میدونی چرا نخوردم ؟ رفیقش میگه چرا؟ میگه چون توش مو بود

اونم حالش به هم میخوره همه‌رو بالا میاره

بعد اون یکی‌ شروع می‌کنه به خوردن، رفیقش میگه نخور کثافت مگه نمی‌‌گی توش مو بود چندش

رفیقش میگه : دروغ گفتم ! خواستم ماکارونی گرم بشه بعد بخورم !

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

سوتی فردوسی پور :کریمی وقتی عصبانی میشه بد بازی میکنه یعنی خوب بازی میکنه وقتی بد عصبانی میشه خوب بازی میکنه!!!

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

 

رمان وداع عاشقی❣️🌸

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/24 17:26 ·

#وداع_عاشقــی

#_رمان

#قسمت_سیزدهم

داشتم به اطرافم نگاه میکردم که یه پسر چاق جوون کنارم نشست. سعی می‌کرد خودشو بهم نزدیک کنه. اما چیزی نمونده بود که بهم بچسبه از روی نیمکت بلند شدم.

_چی کار میکنی عوضی؟

_عزیزم. بشین. فقط میخواستم بغلت کنم.

يه بی شعور نثارش کردم و داشتم دور میشدم که کیفمو گرفت.

_ولم کن اشغال. وگرنه جیغ میزنم. 

_تو داد و فریاد بزن. مگه من میزارم دختر به این خوشگلی از دست من فرار کنه.

هر چی تقلا میکردم بی فایده بود.

دیدم آران داره برمیگرده. بیشتر فریاد زدم.

_(پسر):آران کدوم عوضی ایه؟

_حرف دهنتو بفهم روانی.

آبمیوه ها رو رها کرد و به حالت دو سمت من دویید.

پسره تا آران و دید منو هل داد و با کمر افتادم زمین. از درد زیاد به خودم می‌پیچیدم که دیدم آران داره با مشت هایی که هواله صورت اون مردک میکنه خون بالا میاره.

آران : یه بار دیگه ببینم از این غلطا میکنی تضمین نمیکنم صورتت یه جای سالم توش بمونه. 

آران با نگرانی نزدیکم اومد.

آران : سارگل؟ خوبی؟ مردک علاف. چی کارت داشت؟

با من من کنان گفتم : آ آران... به خدا من کاری باهاش نداشتم.

تا خواستم ادامه جملمو بگم دستشو رو لبم گذاشت.

آران : سسسسس. میتونی بلند شی؟

_آره. چیزی نیست.

دست آران و گرفتم و رفتیم داخل ماشین. با لبخند غم داری تک تک اجزای صورتمو کاویید.

آران : من از اونام كه اگه دوستت داشته باشم دنيا مال تو ميشه. 

***

از صبح تو بیمارستان سرم شلوغ بود. آرانم درگیر عمل و کاراش بود.

رفتم پذیرش. هنوزم به خاطر هل دادن سره تو پارک کمرم درد میکرد.

.

آران : درد داری؟

برگشتم و تو صورتش خیره شدم. 

_درد کمرم تو دردی که تو قلبمه خیلی کمه.

چهره آران باز هم پر از درد شد.

با فاصله و قدم های محکم سعی کردم ازش فاصله بگیرم تا بچه ها متوجه رابطه‌ی منو آران نشن.

تا شب تو بیمارستان مشغول بودم. از اون ورم کمر دردم بیشتر شده بود.

رفتم اتاق رست یه کم استراحت کنم. صندلی رو کشیدم کنار و با نشستنم یه آخی گفتم که باعث شد یه کم کمرم آروم بگیره.

سرمو گذاشتم رو میز و خواستم یه کم بخوابم که با اومدن نگار پشیمون شدم.

با لبخند نگاش کردم.

نگار : به. سلام سارگل بی....

_سسسسس. باز اومدی میخوای فحش نثار ما کنی؟ به جای خسته نباشیده دیگه.

نگارم مثل من صندلی رو کنار کشید و نشست.

نگار : ببینم!؟ تو چت شده بود امروزحالت خوب بود؟

_آره. یه کم کمرم درد میکرد که اونم به خاطر این بود که سرپا بودم.

نگار : باشه بابا. مثلا ما باور کردیم.

لبمو کج کردم و از اتاق خارج شدم...

#ادامه_دارد...🌻

 

 

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

😂جُک در حد انفجار😂

ثنا نجاتی ثنا نجاتی ثنا نجاتی · 1399/11/20 06:51 ·

بابام از دستشویی اومده بیرون میخنده، میگم چرا میخندی؟ میگه تازه فهمیدم وقتی از امتحان میومدی میگفتی ریدم یعنی چی!!!

  خانوادس ما داریم آخه؟؟؟؟

😂😂😂😂😂😂

با مامانم دارم اسم فامیل بازی میکنم با حرف ( گ ) قسمت شغل که رسید با اعتماد به نفس کامل میگه : گودال حفر کن ! من:

😂😂😂😂😂😂

اینم خانواده اس من دارم؟؟ همه بچه مثبت. درس خون. نخبه. دیگه دارم به این نتیجه میرسم من بچه سر راهی بودم به اونا نرفتم :| :| :|

😂😂😂😂😂😂

با گریه میگم مامان جواب بابا رو چی بدم تصادف کردم؟؟!!..میگه خفه شو خودت جواب باباتو چی میخوای بدی.؟؟!!!. ای خدا چه مامان مهربانی دارم..

😂😂😂😂😂😂

اقا یه خواهر دارم امروز با دست باند پیچی شده رفت مدرسه بگو چرا ؟چون معلمشون کمتر بهش تکلیف شب بده اخه چرا دهه هشتادیا اینجورین!!اینم از ابجی کوچیکه ما

😂😂😂😂😂😂

اصن خدا فامیلو آفرید واسه قطع رابطه :|

😂😂😂😂😂😂

برادرم اومده تو اتاقم کوبونده پس کلم میگم چرا میزنی؟ میگه: حوصلم سر رفته بود گفتم بیام یکم تفریح کنم.!!! ای خدا این دیگه چه فک و فامیلیه اخه.!!!!!